خیلی وقتا به خودم میام میبینم دندونام درد گرفته و فکم در حال شکستنه

حتی یه وقتایی از منقبض شدن فکم و فشار زیاد از خواب بیدار میشم و باید دو طرف صورتمو بگیرم و هی به خودم بگم اروم باش چیزی نیست دیگه دندوناتو فشار نده 

اکثر اوقات اونقدر غرق فکرم که نمیفهمم دارم چه بلایی سر دندونام میارم 

اونقدر غرق فکرم که انگار توی ایمون دارم راه میرم و حس میکنم مثل یه پر کاهم و بادمنو میبره و خوب قانون جاذبه زمین نمیزاره و میخورم تو درو دیوار یا دستو پام گیر میکنه به وسیله هاو تاااااااااااق چیزی میشکنه 

خیلی وقتا از فکر زیاد دیگه دندون فشار دادن هم جواب گو نیست و ییه راست میره سراغ معده ادم تو یه لحظه میتونی هرچیزی که خوردی و نخوردی و بالا بیاری و یه درد مزمن که روحتو میکشه با خودت همراه کنی 

امشب اومدم مثل ادم بخوابم و عادتی که بیشتر از یکماه ترک کنم

خوابیدم اما با چشم باز وسر سه ساعت الارم معدم صداکرد

حقم داشت چه معنی داره وقتی اینقدر فکر مضخرف داری که میتونی خودتو باهاشون دار بزنی بگیری بخوابی،وقتی نیمه شب میشه بیدار بشی و دلت بگیره چرا بخوابی 

وقتی میشه از دردو سرگیجه و حالت تهوع به خودت بپیچی چرا بخوابی!

خلاصه اینکه با همه این چیزا یه لحظه دلم به حال خودم سوخت نمیدونم خودم با خودم اینکارارو کردم یا بقیه

امشب با این حسای درد اور بعد از کلی وقت خوشحال شدم که انگار داره گریه ام میگیره و میتونم یه دل سیر گریه کنم تا شاید از این حجم سنگینی که روی قلبم سنگینی میکنه کم کنم اما چشمای ادمم برات ناز میکنن و غیدگر از دو قطره هرچی زور زدم نتونستم گریه کنم:|


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها